به دستی که گهواره ام را تکان داد به روزی که بر مادر من گذشته
به چشمی که از شدت گریه خشکید بگویید آب از سر من گذشته
به مادر بگویید غم آخرت نیست به مادر بگویید غم آخرت نیست
به بابا بگویید تمام است دیگر بگویید عشقی که گفتند این بود
از آن باغ پر گل گلی مانده پرپر …
مسیح کربلا چه کردی با دلا که همه عاقلا مجنونتن
همه ی عاشقا قبل هر ماجرا با تو تو کربلا عاشق شدن
رویای من داشتنته بوی سیب عطریه که رو تنته
این همه دل وطنته پرچم عاشقا پیراهنته
خیلی کم طاقتم عشقته عادتم حتی یه ساعتم تنهام نذار
بی تو یه عالمه توی دلم غمه هر چی بگم کمه تنهام نذار
رویای من داشتنته بوی سیب عطریه که رو تنته
این همه دل وطنته پرچم عاشقا پیراهنته
بذار از خاطره هر چی دارم بره نذار یادم بره دوست دارم
تاب و توان من نام و نشان من جان تو جان من تنهام نذار
تاب و توان من نام و نشان من جان تو جان من تنهام نذار
تنهام نذار …