مقامم حفظه تو ذهن آسمون تاریک

بند پوتینم سفته تو جاده‌ی خاکی

مثال گریختن از حصار و دور باطل

فریاد بی‌صدای نقاش به روی بوم فاخر

رنگ روی زنگ این منم ارباب جنگ

بند تا به بند استعاره در چالش‌اند

فردا که حتم آرد به چنگ این دریا یه ارض

خطه به آخر رسد

چشم در هم روبرو غبار بر کف

قوم در جدال مقابل نوای وحشت

سوق بر کمال ضرب نیک و بد جلوه‌گر

تحول زمان خلق برپاست قیامت

چشم در هم فواره ز خاک متروک

پرده‌در روی سر آشیان مغلوب

مردگان رو، حیات مدفون خاک

پاک ز غوغا فصل نو در زمین مطرود

کوه را به زنجیر بر رودها دژ میکشند

پایه بر سقف آسمان روز را به قید میکشند

انقباض اذهان توی انبساط زمان

پس از انفجار عظیمِ اتفاق جهان

آغاز حرکت و بردگیِ بدون وقفه

سنگ روی سنگ چرخه‌ی طبیعت بدون مکثه

فرگشت انسان دژاووی جنسیِ آمیزش

بازگشت مجدد به ابتدای آفرینش

جنینی که رشد میکنه جهش به جهش

آغاز کیهانی توی تنش به تپش

ضرب روی خاک مرز روی مغزهای تاریک

ستاره‌ی داوود گلاویز دوره گردان تاریخ

غاصبان راکب بر رگ پیاده‌های محزون

عروسک‌های سوخته در پی حرارت آغوش

ترکش جوهر رقص بر آوارِ بی‌خویشان

پلاک جامانده از فرزند و مادران گریان

فرود رعد و انهدام فتنه روز رستاخیز

هبوط تکیه گاه و خون قلاده‌ها پاشید

مد آب‌های سرکش، غروب کوه و سقوط خورشید

خلاء چنگ به مایملک و رجعت به توحید

چشم در هم روبرو غبار بر کف

اصل در میان مجاور قوای هفت تن

عزل بر مقام فریاد نثار وحدت

بر جا رسالت و پیام همت

چشم در هم روبرو قوای غفلت

رخ بی‌نقاب پشت سر فغان ملت

سردار ستوده راویِ آیات برتر

ابطال مغلوط به رغم صوت صور آخر